مفهوم فضا در تئوری معماری
طراحي دکوراسيون داخلي- زيگفريد گيدئون، يكي از تأثيرگذارترين مدافعان مدرنيسم، نويسندهاي است كه بيشتر به واقعي جلوه دادن مفهوم فضا كمك كرده است. از ديدگاه وي، مفهوم فضا به عنوان ذات معماري قلمداد ميشود. او در كتابش بنام فضا، زمان و معماري، شرط توسعه و تكامل معماري مدرن را مسأله فضا ميداند و در آثار بعدي، تاريخ معماري را به عنوان وارث مفاهيم فضا معرفي نموده است. به عقيده گيدئون سه نگرش كاملاً متفاوت نسبت به فضا يا به عبارت ديگر سه مرحله در سير تحول تصور فضايي در طول تاريخ معماري، قابل بررسي است. او در اين سه مرحله، بين سه مفهوم اصلي تفاوت قائل شده است:
1. اولين مفهوم فضاي معماري، توجه به فضاي خارجي ساختمانها، تركيب احجام ساختمانهاي مختلف با يكديگر، جلوهگر ساختن قدرت احجام و تأثير و تأثر آنها بر يكديگر بوده است. معماري مصر و يونان كه ظاهراً هر دو از حجم سرچشمه ميگرفتند، نمود اين مفهوم از فضا بودند. در معماري تنديسوار اين تمدنها، فضاهاي داخلي نقشي ثانوي داشته و به آنها چندان توجهي نميشده است.
2. دومين مفهوم فضاي معماري كه در گنبد پانتئون رم در آغاز قرن دوم ميلادي، به منصه ظهور رسيد، توجه به فضاي داخلي ساختمانهاست. در معماري رومي، معماري به فضاسازي تبديل گرديد و براي اولين بار براي كاربريهاي گوناگون، فضاهاي متفاوت در نظر گرفته شد. بدين ترتيب در اين معماري فضاي داخلي پرداخته و فعالتر گرديد و از اين طريق نقش اول را در معماري برعهده گرفت. از آن زمان تاكنون، مفهوم فضاي معماري تقريباً از فضاي خالي داخلي غير قابل تمايز بوده است.
3. سومين مفهوم فضا كه هنوز هم در مرحله تكامل است، شامل تأثير و تأثر فضاي داخلي و خارجي بر يكديگر (تركيب فضاي داخلي و خارجي ساختمانها) ميباشد. اين تصور فضايي با پيدايش انقلاب بصري ـ وقتي كه پرسپكتيو از يك نقطه ديد، اعتبارش را از دست داد ـ بوجود آمد كه نتايج عميق و اساسي براي معماري و شهرسازي داشت. در اين دوره دوباره اهميت حجم در شكل دادن به فضاي خارج مورد توجه قرار گرفت. در حقيقت از يك طرف تصور فضايي نخستين دوباره زنده شد و از طرف ديگر توجه به فضاي داخلي ساختمانها كه در مرحله دوم به منصه بروز رسيده بود، به قوت خود باقي ماند.
بدين ترتيب گيدئون با مشخص نمودن اين سه مفهوم اصلي فضا در تاريخ معماري، مفهوم فضا بر اساس تركيب مكانيكي واحدها را با وجود سابقه فضاي اقليدسي كنار ميگذارد و سعي ميكند تا اختلافات كيفي مفاهيم گوناگون فضا را بر اساس روند تكامل فكري و تصور بشر از جهان، تشريح و مجسم نمايد. لذا گيدئون در اينباره ميگويد: روندي كه بوسيله آن يك تصور فضايي بتواند به دنياي عواطف و احساسات انتقال يابد، بوسيله مفهوم فضايي حاصل ميگردد. اين امر اطلاعاتي را بين بشر و محيط او فراهم ميآورد كه نشانگر حالتي معنوي و واقعي است كه بشر با آن مواجه ميگردد. دنيايي كه فراروي بشر قرار دارد، توسط او دگرگون شده است. دنيا انسان را مجبور مي كند بطور ترسيمي و نموداري، موقعيت خود را اگر متمايل به كنار آمدن با آن است، ارائه دهد. در اينجا گيدئون به مفهوم فضاي وجودي نزديك ميشود، ولي نظر خود را به طرز روشن و مدلل بيان نميكن