از آنجا که پايه و اساس مد و مدگرايي، تقليد است؛ ضروري است ابتدا به نقد و بررسي تقليد بپردازيم. تقليد غالباً يک رفتار منفي و مذموم تلقي ميشود. چنانچه مولوي هم در اين راستا فرموده است:
از محقق تا مقلّد فرقهاست / اين يکي داوود و آن ديگر صداست
مردمان را تقليدشان بر باد داد / اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد
مذمّت کنندگان تقليد، آن را ويژگي برخي حيوانات و پرندگان مانند طوطي دانسته اند.از اين رو معتقدند تقليد در شأن يک انسان کمال يافته نيست که مختار و موجودي انتخابگر آفريده شده است.
در قرآن کريم هم تقليد در دين و شريعت مذمت شده است:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ (بقره/170)
«و هنگامي که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پيروي کنيد، ميگويند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروي مينمائيم، آيا نه اين است که پدران آنها چيزي نميفهميدند و هدايت نيافتند؟!»
اما به نظر ميرسد اين مذمتها مربوط به تقليد منفي و نامعقول است. نه تقليد مثبت و معقول. لذا اين پرسش پيش ميآيد که مگر تقليد مثبت ومعقول هم داريم؟
بسياري از فنون و مهارتها مانند طراحي لباس در واقع با تقليد بين ملل و جوامع گسترش يافته است.
براي مثال گاو آهن را يک قومي ابداع کرده است، سپس در بين ساير ملل گسترش يافته است.
يا طرز کشت بسياري از محصولات يا طرز ساخت بسياري از بناها و اجزا بناها. يا خاکريز زدن در جبهههاي جنگ يا کانال کندن در خطوط مقدم جنگ همگي بر اساس تقليد گسترش يافته است. چنانچه نقل است در جنگ خندق، مسلمانان با تقليد از ايرانيان از طريق سلمان فارسي، اقدام به حفر خندق نمودند و پيروز شدند.
پس تقليد مبتني بر عقلانيت و خردورزي نه تنها منفي نيست بلکه باعث رشد و توسعه است.
حال نوبت به بررسي اين پرسش مي رسد که آيا تقليد موجود در مد ومدگرايي از نوع منفي ومذموم است يا از نوع مثبت و معقول؟
متأسفانه تقليد موجود در مدگرايي معاصر، اکثراً منفي و کوروکورانه است. چون در اکثر مواقع مشاهده ميکنيم شکل و شيوه مورد تقليد، نه با عقل ميسازد و نه با معيارهاي علمي و ديني. براي مثال شيوه اصلاح سر رايج در برخي گروههاي موجود در جوامع غربي با هيچ يک از موازين زيباشناختي سازگار نيست. اما متأسفانه مورد تقليد در جامعه ما واقع ميشوند.
يا شيوه برخي از نواها و موسيقيها نه تنها با ذائقه فرهنگي ما سازگار نيست، بلکه اساساً با اصول علم موسيقي هم سازگاري ندارد و نوعي توهين و فحش به ساحت موسيقي تلقي ميشوند. اما با تقليد از برخي سبکهاي رايج در غرب، در جامعه ما رايج ميشوند.
يا تا همين اواخر پوست سياه و چهره سياه يک ويژگي منفي تلقي ميشد و دارندگان آن، انسانهاي درجه دو يا نيمه انسان تلقي ميشدند. اما همينک بعضاً افراد با تحمل رنجهاي فراوان، هزينههاي سنگيني متحمل ميشوند تا صورت را سياه و به اصطلاح برنزه کنند. به اين ترتيب ديري نميپايد که آويزان کردن حلقههاي کلفت و درشت از بيني و شاخ و دُم گذاشتن هم به تبع برخي افراد قبائل آفريقايي يا سرخپوستي مد ميشود.
اما اگر شيوههايي از پوشش و غيرپوشش در جوامع ديگر رايج باشد که مورد تأييد عقل و شرع باشد، با حفظ هويت و اصالت فرهنگي خود، تقليد و اقتباس از آنها مذموم نخواهد بود.
از طرف ديگر گاهي مدجديد ناشي از تقليد نيست، بلکه حاصل ابتکار و خلاقيت يک طراح لباس يا خياط و غيره است. در اين صورت هم اگر مطابق با موازين شرع و عقل باشند، موجه و معقول خواهند بود.
نتيجه نهايي
مد و مد گرايي که غالباً ريشه در زيبايي جويي و تنوع طلبي دارد، اگر در چهارچوپ موازين شرعي و عرفي باشد و اگر مورد تأييد عقل باشد، اشکالي ندارد، بلکه نيک ارزيابي مي شود. اما اگر ناشي از تقليد کورکورانه و ميمون وار از بيگانگان باشد، بسيار مذموم و منفي ارزيابي مي شود که در شأن انسانهاي کمال يافته و فرهيخته نيست.